معنی واژه ها
حل جدول
لغت نامه دهخدا
واژه. [ژَ / ژِ] (اِ) به لغت زند و پازند به معنی کلمه باشد که لفظ است و آن از دو حرف یا بیشتر مرکب میشود. (ازبرهان). واژه کلمه را گویند. (رشیدی). پهلوی: واچک (قول و کلام)، مرکب از واچ و واچکیه (شرح و بیان)، از ریشه ٔ اوستائی وچ (گفتن). سانسکریت نیز: واچ (سخن گفتن). در لهجه ٔ زرتشتیان نیز: واجه، (کلمه). در «آهار» جزو رودبار لواسان «سرواژه » به معنی صحبت کردن در خواب استعمال میشود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). به معنی کلمه باشد و سخنی است که از سه حرف یا بیشتر ساخته شده باشد. (ازآنندراج). کلمه. (انجمن آرا). و رجوع به واج شود.
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
کلمه، لغت، لفظ
فارسی به عربی
کلمه
فرهنگ عمید
لغت، کلمه،
فرهنگ فارسی هوشیار
کلمه، لغت
فرهنگ پهلوی
کلمه، لغت
فارسی به ایتالیایی
vocabolo
واژه پیشنهادی
واژه عاریتی
معادل ابجد
1018